دختر جوانی را میبینیم که دارد برای یک مهمانی بالماسکه شب هالووین در نیویورک لباس انتخاب میکند. او در آخر، ترکیبی غریب را برمیگزیند: چارقد برای بالاتنه و مایویی با رنگ براق برای پایینتنه. به مهمانی پرشور و نشاط نیویورکی که وارد میشود، میبینیم هرچقدر ترکیبش در خیابان غریب بود، آنجا همرنگ جماعت است. کمی بعد، او با فردی به تختخواب میپرد که هویت جنسیاش در ابتدا معلوم نیست. در طول داستان میفهمیم که این دختر جوان خود همجنسگرایی ایرانیتبار است و در مرکز قصهای چندنسلی قرار دارد که از شیراز آغاز میشود و با راهی پرپیچوخم از روستاهای کردستان ایران گرفته تا ایالت نیوجرسی آمریکا پیش میرود.
رنگ و لعاب و ضرباهنگ «نسخه ایرانی»، ششمین ساخته مریم کشاورز، کارگردان ۴۸ ساله ایرانیــآمریکایی، را از همین پاراگراف میتوانید حدس بزنید. این فیلم در روزهای اول جشنواره ساندنس در بخش مسابقه سینمای آمریکا که مهمترین بخش این جشنواره است، به نمایش در آمد.
نقطه قوت فیلم علاوه بر بازی درخشان مادر و دختری که شخصیتهای اصلیاند، این واقعیت است که هم گوشنواز است و هم چشمنواز. داستان فیلم چند بار بین نسلهای مختلف حرکت میکند اما محور اصلی آن حول خانوادهای با یک پدر، یک مادر، یک مادربزرگ و ۹ فرزند (هشت پسر و یک دختر) میگردد که سالها است در آمریکا زندگی میکنند. طراحی صحنه و کوریوگرافی (طراحی رقص) چشمگیر و قابلتوجه باعث شده فیلم پر از صحنههای رنگارنگ و دیدنی باشد و استفاده بجا از موسیقی پاپ ایرانی و آمریکایی هم به آن انرژی خوبی بخشیده است.
شخصیت اصلی فیلم لیلا (با بازی به یادماندنی لیلا محمدی) است؛ دختری که نویسندگی و فیلمسازی پیشه کرده و حالا در قالب این فیلم رابطه دشواری را که با مادرش، شیرین (با بازی نیوشا نور) دارد، تعریف میکند. سبک قصهگویی کشاورز مفرح و پر از بازی با عناصر قصهگویی است. مثلا هر وقت شیرین از امام زمان کمک میطلبد، این رهبر غایب شیعیان وسط خیابانهای نیویورک و نیوجرسی سوار بر موتور از راه میرسد و نجاتش میدهد.
کشاورز البته دنبال قصهپردازی نیست و بیشتر میخواهد روح احساسات زنان اصلی فیلم را بازگو کند. او در ضمن کوشیده است بنیان فیلم را بر موضوع کلیتر رابطه ایران و آمریکا و زندگی افرادی که بین این دو کشور در تردد فیزیکی و احساسیاند، استوار کند. در آغاز فیلم، تصاویری تاریخی از دیدار شاه و نیکسون تا صحنههای انقلاب ۵۷ را میبینیم و لیلا ایران و آمریکا را دو عاشق قدیمی توصیف میکند که رابطهشان مثل خیلی روابط عاشقانه به دشمنی کشیده است.
با دیدن فیلم بلافاصله معلوم میشود که کارگردان آن را از زندگی خودش الهام گرفته؛ او در گفتوگوهای مطبوعاتی مختلف نیز این امر را تایید کرده است. کشاورز سال ۱۹۷۵ در نیویورک متولد شد و در آمریکا تحصیل کرد؛ لیسانس ادبیات تطبیقی از دانشگاه نورتوسترن شیکاگو، فوقلیسانس مطالعات خاور نزدیک از دانشگاه میشیگان و فوقلیسانس کارگردانی سینما از دانشگاه نیویورک. او در مصاحبهها از این گفته که خودش در خانوادهای پرسروصدا در نیویورک بزرگ شده است؛ در خانهای با هفت برادر و تنها یک دستشویی. (صف بلند دستشویی که در یکی از صحنههای فیلم میبینیم حتما از خاطرات کارگردان است)
کشاورز چندین سال مشغول ساختن این فیلم بوده و به گفته خود، نقطه آغاز کار حدود هفت سال پیش بود که دونالد ترامپ، رئیسجمهوری پیشین آمریکا، فرمانی مبنی بر ممنوعیت ورود بیشتر شهروندان چند کشور با اکثریت مسلمان (از جمله ایران) صادر کرد. اما سالها پیش از این و در همان ایامی که در آمریکا بزرگ میشد، نیز جای خالی فیلمی با موضوع خانوادههای مهاجر ایرانی را حس میکرد.
او در گفتوگوها از فیلمهای مختلفی گفته است که الهامبخش او بودند؛ از «باشگاه جوی لاک» تا «پدرخوانده» و از «همنام» تا «عروسی چاق و گنده یونانی من». او به مجله «ورایتی» میگوید: «همیشه میخواستم یک داستان بزرگ مهاجرت از خودمان را تعریف کنم که خیلی ایرانی باشد؛ مخلوط خنده و گریه و رقص و البته غذا خوردن!»
فیلم از لیلا آغاز میشود اما نگاه آن در عین حال متوجه داستان مادرش، شیرین، و تقلاهای مختلفی است که او از ایران تا آمریکا داشته است. مادر شیرین هم روایت زندگیشان را تعریف میکند. لیلا نیز در آخر فیلم بچهدار میشود تا مجموعا داستان چهار نسل زنان ایرانی را شنیده باشیم.
طبیعی است که فیلمی با چنین حضور قوی زنان در پرتو انقلاب ملی ایران و جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز مورد توجه قرار گرفته باشد. کشاورز در ساندنس گفت: «زنان به طرق مختلف درگیر مبارزه بودهاند. حالا کار به مرحله تعیینکننده رسیده و جامعه بینالمللی هم آن را دیده است. من میخواهم این در تمام آثارم تصویر شود.»
او میافزاید که تمام فیلمهایش راجع به مقاومت زنان به شیوههای مختلف است و میگوید: «ما وقتی از انقلاب حرف میزنیم، به آنچه در خیابانها میبینیم، فکر میکنیم؛ اما زنان در تمام سطوح مرزها را پشت سر گذاشتهاند و خود را به خطر انداختهاند. این مبارزه دهها سال است در جریان است.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
لیلا محمدی و نیوشا نور به عنوان دو بازیگر اصلی بیشتر بار فیلم را بر دوش میکشند. محمدی بازیگری تازهکار است و این به نظر اولین فیلم سینمایی او است. البته شاید دنبالکنندگان سریالهای تلویزیونی او را از «زندگی جنسی دختران دانشگاهی» به یاد بیاورند اما لیلا محمدی با درخشش در این فیلم نشان داد که میتواند آیندهای درخشان داشته باشد؛ بهخصوص که چهرهاش به نوعی است که میتواند نقش ملیتهای مختلف را نیز بازی کند (به نظر نگارنده به ملیسا برهرا، بازیگر مکزیکی، شباهت عجیبی دارد). محمدی هم گستره عاطفی قابلتوجهی نشان میدهد و هم انرژی پایدار؛ نوع رابطهای که هم دوربین و هم سایر بازیگران را برخوردار میکند و خبر از پختگی میدهد.
نیوشا نور کمی باسابقهتر است اما این فیلم برای او نیز میتواند نقطه پرتاب باشد. از مهمترین ویژگیهای مثبت فیلم این است که محمدی و نور به قدری با یکدیگر هماهنگاند که بعضی مواقع احساس میکنیم یک بازیگر نقش هر دو را بازی کرده است. در فیلمی که رابطه مادر و دختر شاید مهمترین پیرنگ آن باشد، این از اهمیتی دوچندان برخوردار است.
با وجود این نقاط قوت، «نسخه ایرانی» متاسفانه نقطه ضعف هم دارد. روی داستان و خط داستانی فیلم خوب کار نشده و انگار به جای فیلمی ممتد، یک مجموعه کلیپ را تماشا میکنیم. این کلیپها بهخودیخود خوب طراحی شدهاند اما خوب به همدیگر وصل نمیشوند. فیلم در جستوجوی موضوعهایی همچون رابطه مادر و دختر، مبارزه زنان و مهاجرت در آمریکا هرگز از سطح به عمق نمیرسد و انگار قرار است گلایههای لیلا به عنوان راوی فیلم در مورد دشواریهای مسلمان بودن در آمریکا کافی باشد.
به طور کلی، فیلمنامه پاشنه آشیل فیلم است. دیالوگها گاه بهقدری بد نوشته شدهاند که باورکردنی به نظر نمیرسد؛ بهخصوص دیالوگهای فارسی که ظاهرا بیتوجه به این واقعیت که بسیاری ایرانیها نیز فیلم را تماشا خواهند کرد، نوشته شدهاند. این مشکلات را در «شرایط»، فیلم پیشین کشاورز با موضوع عشق دو دختر همجنسگرای ایرانی که در جشنواره ساندنس ۲۰۱۱ جایزه مخاطبان را گرفت، نیز دیده بودیم. البته «نسخه ایرانی» حتما فیلم بهتری از «شرایط» است؛ اما متاسفانه نداشتن فیلمنامه قوی باعث شده است نقاط قوت آن نیز به هدر بروند.
انقلاب زنان ایران در ساندنس
جشنواره ساندنس ۲۰۲۳ به موضوع زنان توجه ویژهای دارد. در حالی که هنوز در خیلی از جشنوارههای مطرح سینمایی حضور کارگردانان زن بسیار اندک است، امسال در ساندنس ۵۶ درصد فیلمها حداقل یک کارگردان زن داشتند. (جوآنا ویسنته، مدیر کل ساندنس که خودش هم زن است، این خبر را اعلام کرد)
کشاورز به همراه دو کارگردان زن ایرانیتبار دیگر در یکی از نشستهای ویژه زنان در ساندنس راجع به آثارشان صحبت کردند. این نشست با مدیریت پت میچل، اولین رئیس و مدیرعامل زن شبکه پیبیاس آمریکا برگزار شد. علاوه بر کشاورز، نورا نیاسری و سیهرا اوریچ نیز در آن حضور داشتند.
نیاسری متولد تهران و بزرگشده استرالیا است و با اولین فیلم بلندش «شیدا» به بخش مسابقه جهانی ساندنس آمده است. این فیلم داستان زنی ایرانی در استرالیا (با بازی زر امیرابراهیمی) را روایت میکند که با دختر هراسان شش ساله خود برای فرار از دست همسرش، حسین، به یک خانه امن زنان میرود.
نیاسری در این نشست گفت: «وقتی انقلاب تحت رهبری زنان در ایران آغاز شد، ما مشغول فیلمبرداری بودیم و واقعا به ما قوت داد که کار را تمام کنیم. انرژی یگانهای دریافت کردیم تا بتوانیم با آن صدای زنان ایران را مطرح کنیم.» او نیز مثل کشاورز، فیلمش را با الهام از زندگی مادرش ساخته است.
اوریچ بزرگشده بخشهای روستایی ایالت ورمانت آمریکا است. مادرش، میترا، قبل از انقلاب ۵۷ به آمریکا آمده بود. او حالا با فیلم مستند «جونم» به ساندنس آمده که روایتی از مادر و مادربزرگش، بهجت، است و با این حساب مثل «نسخه ایرانی» قصهای چندنسلی از زنان ایرانی است.
اوریچ بر خلاف کشاورز و نیاسری هرگز به ایران سفر نکرده است، گرچه آرزویش را دارد. او به خبرگزاری فرانسه میگوید: «معترضان جان خود را وسط گذاشتهاند. من ۱۰۰ درصد حامی آنها هستم. در ایران امکان صحبت آزادانه وجود ندارد و فیلمسازان و هنرمندان به زندان میافتند.»
حضور همزمان کشاورز، نیاسری و اوریچ باعث شد خبرگزاری فرانسه تیتر بزند: «زنان ایرانی در محور جشنواره فیلم ساندنس» و به سه فیلم ساخته این سه زن اشاره کند. در گزارشهایی مجزا، به «شیدا» و «جونم» نیز خواهیم پرداخت.